فاطمه فاطمه ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

پاکنویس

سبک زندگی ..................معررررررررررررررررررفی کتاب

ماجرادقیقا ازپایین وکف خیابان شروع می شود.یکی ازدلایلی که باعث شده است سبک زندگی که حال ،جدی مطرح شده است.گاه سرازدرودیواردربیاورد.همین است که به جای رفتن به کف خیابان،برای سبک زندگی سخنرانی می گذاریم ودوره ی آموزشی تدوین می کنیم:گویی سبک زندگی هم مثل فلسفه وفیزیک یاددادنی وامتحان گرفتنی است:ازپایین شمشیر میخوریم ونیزه رابالا،درهوامیزنیم واین می شودکه حریف برماغلبه میکند.نمونه اش کتاب وویدئوهای آموزش زبان انگلیسی وبازی های ویدئویی است که درفضای ترویج فرهنگ غربی هستند.آن وقت برای مقابله جلسه های سخنرانی وآموزش برگزارمیکنیم!درواقع فیلم های سینمایی وسریال های تلویزیونی کانون اتفاق وجریان است:نه کلاس درس وکتابخانه وجلسه ی سخنرانی.ان که بایدکارا...
15 آذر 1393

می شکنم در شکن زلف یار.تلنگرانه 2

هیچ گاه قیافه وحشت زده کودکی را، هنگام شکستن لیوانی بلوری، دیده اید؟ یا فرار آدم ها را از کنار پنجره ای که شیشه اش شکسته و خرد شده است؟ شکستن ها اغلب با ترس و وحشت آمیخته اند. هرچه چیزی که می شکند مهم تر، ترس از شکستن آن بیشتر و فزون تر! ندیده اید یک قطعه عتیقه را با چه ترس و لرزی این سو و آن سو می برند؟ ... اما من امروز می خواهم از نوعی شکستن با شما بگویم که آدم ها واقعاً از آن می ترسند؛ خیلی خیلی زیاد! صد قطعه عتیقه یک طرف، این را که می خواهم بگویم ... یک طرف! *** چوپان بیچاره خودش را کشت، که آن بز چالاک، از آن جوی آب بپرد، نشد که نشد! او می دانست پریدن این بز از جوی آب همان و پرید...
11 آذر 1393

دلم هوای حرم کرده است میدانی......................

نوشتم اول خط بسمه‌ تعالی سر بلند مرتبه پیکر  بلندبالا سر فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت  هرجا سر قسم به معنی "لا یمکن الفرار از عشق" که پر شده است جهان از حسین سرتاسر نگاه کن به زمین! ما رایت الا تن به آسمان بنگر! ما رایت الا سر سری که گفت من از اشتیاق لبریزم به سرسرای خداوند می‌روم با سر هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم مباد جامه مبادا کفن  مبادا سر همان سری که یحب الجمال محوش بود جمیل بود  جمیلا بدن  جمیلا سر سری که با خودش آورد بهترین‌ها را که یک به یک  همه بودند سروران را سر زهیر گفت حسینا! بخواه از ما جان حبیب گفت حبیبا! بگیر از...
9 آذر 1393

من او......................معرفی ککککککککککککککککککتاب

درست یادم نیست که تودوران دانشگاه بودخوندمش یابعدازاون بود.............کتاب "من او" نوشته رضاامیرخانی رامیگم..تاحالا یعنی تااون وقت که خوندمش ...مادری جناب عالی راهیچ رمانی اینقدرمیخ کوب نکرده بود....نمیتونستم زمینش بذارم ....این قدبرام جذبه داشت.....یکی ازشادترین لحظات زندگیم رابااین رمان تجربه کردم.....دلم برااون دوران تنگ شده مادر.....البته این خاصیت ادمه که ازیه زمانی که میگذره دلش هوای اون موقع رامیکنه......ازبچه کوچولوهاکه بپرسی عجله دارن زودبزرگ شن.....ولی ازهمون بچه هایی که بزرگ شدن اگه بپرسی بازم ....دلشون توهوای کوچیکیاشونه......اینم ازاون ویژگی های منحصربه فردانسانه.....حتما بخونش مادرم .......................... ...
6 آذر 1393

نکته های ناب-تلنگرانه 1

یکی ازدوستان که اتفاقا انسان بسیارفعالی درزمینه های تربیتی است وزحمات بسیاری در مسیر آشنایی جوانان ونوجوانان باوجود مقدس ائمه معصومین (علیهم السلام)نیز کشیده است نقل می کرد:خداوندبه من فرزندی عطافرمودکه درسن جوانی ازمسیرخارج صلاح خارج شدواعمالش باعث سرافکندگی من می شدودرعوض همسایه ای داشتیم که انسان مقیدوآدم سالمی نبوداماخدافرزندی پاک وجوانی شایسته به اوعنایت کرده بود. روزی باشنیدن خبریکی ازکارهای زشت پسرم عصبانی شده به حرم مطهرامام رضا(علیه السلام )مشرف شدم وازحضرت بسیارگله کردم که چراپسرمن که عمرم رابرای خدمت به شماگذرانده ام اینچنین وفرزندهمسایه ی منحرفم آنچنان باشد؟ همان شب درعالم خواب،علی بن موسی الرضا(علیه السلام)رادیدم وحضر...
4 آذر 1393

افسرکوچک سپاه امام زمان (عج)،فاطمه جان به هوش باش مادر..............!

دخترم سلام /دیشب تب داشتی درحد....بگذریم ازثانیه هاش برات دلم نمیخوادحرف بزنم چون کام شیرینت تلخ میشه مادر...الان روی تخت خوابیدی ومن هرازگاهی نگات میکنم....ببینم خوبی؟تبت نرفته اون بالابالاهامثل دیشب....به قول بزرگترهاتابیادیه بچه بزرگ شه .....دل مامان وباباش آب میشه.....بگذریم حنانه ی مامان....خواستم اینجابرات یه پیغام بذارم که اگه برات مینویسم دردرجه اول نمیخوام روزگارکودکیت رابشرحم....میخوام اول ازهمه حظ فرهنگی ببری تووهرکس دیگه ای که میخونه ...یادت باشه مادرمن وبابا دلمون میخوادتوبهترازمابندگی کنی،اهل بیت رابهتربشناسی،کشورت،انقلابت،شهدات...ایناودیعه های خداهستن دردست ملت ایران .....دلمون میخوادازهمین حالاکه کوچیکی دلبندمادرفکرت به دوروز...
4 آذر 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پاکنویس می باشد